تسلیت قلب صبورم...............
من چه می دانستم ........................................... ............................................ پُشتـِـ سَرَمـ حَرف بو? (!) ...............................................
دل هر کس دل نیست
قلبها ز آهن و سنگ
قلبها بی خبر از عاطفه اند
از دلم رست گیاهی سرسبز
سر برآورد درختی شد نیرو بگرفت
برگ بر گردون سود
این گیاه سرسبز
این بر آورده درخت اندوه
حاصل مهر تو بود
و چه رویاهایی
که تبه گشت و گذشت
و چه پیوند صمیمیتها
که به آسانی یک رشته گسست
در تمام در و دشت
سوکواران تو اند
در دلم آرزوی آمدنت می میرد
رفته ای اینک ، اما ایا
باز برمی گردی ؟
چه تمنای محالی دارم
خنده ام می گیرد
چه شبی بود و چه روزی افسوس
با شبان رازی بود
روزها شوری داشت
ما پرستوها را
از سر شاخه به بانگ هی ، هی
می پراندیم در آغوش فضا
ما قناریها را
از درون قفس سرد رها می کردیم
حَـ?یثـــ شُـ?/.
میتَرسَمــ آیه شَوَ?(...)
سوره اَش کُنَنـ? به جَعل
بَعـ? تَکفیرمــ کُنَنـ? ایـ?? جَماعَتـــ نآاَهل(!)/.
(????•?)
/?\
.Π.?? دُختَـرے از تبـــار خـ ـ ـ ـا?ـ و س?ـوتــ.. ??
مثل آن است که
شاهرگ بغضم را زده باشند
بَـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــند نمی آید ؛
"""اشکـــــهایم"""
آن است که در هر نشانی از وجود معشوق را ببینی و به ستایش او پلیدی را از خود دور کنی.
کاش یاد بگیرم که این گونه عاشقت باشم…
Design By : Night Skin |