javahermarket

سفارش تبلیغ
صبا ویژن


تسلیت قلب صبورم...............

پنجره ات را باز کن:

جیره ى شهریورت دارد به اتمام مى رسَد،

هوا دلش هواىِ عاشقى کردن مى خواهد،

هوا دلش قدم زدن روى برگ ها را مى خواهد،

از قدم زدن کنار ساحل خسته شده است،،

بگذار باد پاییزى بر طره ى موهایت بوزد،

اجازه ده که بارانِ پاییز وجودت را خیس کند،

نترس، چتر لازم نیست: اعتماد کن،

خودت را به باران بسپار ،

دستانت را باز کن،

سرت را رو به آسمان نگاه دار،

بگذار قطرات باران خیسىِ چشمانت را بشوید،

نفس بکش،در میان پاییز نفس بکش،

بس است گرما،بس است بى بارانى و بى بادى،

که گفته است پاییز غم گین است؟

وقتى که صداى برگ هایش ،در زیر پاى توست؟

وقتى که وزش بادش لاى موهاى توست؟

وقتى که تلفیق رنگ هایش،به هارمونىِ گونه هایت نزدیک

است...

پاییز خوب است،،

پاییز عاشق است،،

عاشقى کن،پنجره ات را به رویش باز کن،

"هوا هم هوایى شده است،دلش عاشقى مى خواهد"


نوشته شده در سه شنبه 93/6/25ساعت 9:49 صبح توسط مسعود| نظر|

امروز روز توست و من

 

  تمام دلتنگیهایم را

 

به جای تو

 

 در آغوش می کشم

 

چقدر جایت میان بازوانم خالیست


تولدت مبارک

 

 


نوشته شده در یکشنبه 92/7/28ساعت 1:46 صبح توسط مسعود| نظر|


نوشته شده در دوشنبه 92/4/17ساعت 12:31 صبح توسط مسعود| نظر|

مـی نـِویـســَم کـِه تــُو بـِخـوآنــى امــآ حـِیـفـــ ... !

دیـگــَرآن عــآشـِقــآنـِه هــآىِ مــَرآ مـی خـوآنــَنـد

وَ یــآد عــِشــق خــُودِشــآن مـی اُفـتــَند... !

و َتــُو…

نوشته شده در شنبه 92/1/24ساعت 11:31 عصر توسط مسعود| نظر|

 

 

 

امشب منتظرم برای آن لحظه نمناک و سرد ، تو بخواب !!

 


مندلم گرفتهِ آنقدر زیاد ،که تکانِ شانه هایم را نمیبینم دگر،تو بخواب !

 


 

 

منتظرمباران ببارد ، امشب قدمی خواهم زد !

 


 

به تمام غصه هایم نم نمک یک سری خواهم زد !!

 


 

 

خیس شوم ، کاسه ام را پر کنم از بوی خاک!!!!

 


 

توبخواب ای آرزوهایم ، من پر از باران و خاکم ...!

 


 

 

لحظه ای دیگر منم آماده ام ، ته نشین خواهم شد در کنارت ،

 


 

دست من را هم بگیر ، بی بهانه آمده ام در خوابت ........!!

 

 


تو بخواب !




http://uploadtak.com/images/x7469_589333_TDhEXoG4.jpg

 



نوشته شده در شنبه 92/1/24ساعت 11:29 عصر توسط مسعود| نظر|

 

عشق تو
شوخی زیبایی بود که خداوند با قلب من کرد ! زیبا بود امّا
شوخی بود !
حالا… تو بی تقصیری! خدای تو هم بی تقصیر است!
من تاوان اشتباه خود را پس میدهم…!


نوشته شده در یکشنبه 91/12/27ساعت 6:43 عصر توسط مسعود| نظر|

ســـلام عشـــــق قدیمی !! میشــــناسی منو ؟؟؟؟
آره ! همون ام که اگــــه 1 ساعت از حالم خــــبر نداشــــتی زمین و آسمون و به هم میـــــدوختی...
اما حـــــالا خــــیلی وقتـــه که دیــــــگه حتــــی نـــمیدونی کجام؟؟ تو چه حالیم؟روزهــــا و هفتـــه هام چطـــــور داره میــــگذره ....!!!
فقـــط این و بــــدون محــــــال کســـی مثــــل من عـــاشقت باشه!
خـــــــــــــوشبختیــــــــــــــت آرزومــــــــــــــــــــــــــــــــه


نوشته شده در پنج شنبه 91/8/11ساعت 7:24 عصر توسط مسعود| نظر|

من چه می دانستم
دل هر کس دل نیست
قلبها ز آهن و سنگ
قلبها بی خبر از عاطفه اند
از دلم رست گیاهی سرسبز
سر برآورد درختی شد نیرو بگرفت
برگ بر گردون سود
این گیاه سرسبز
این بر آورده درخت اندوه
حاصل مهر تو بود
و چه رویاهایی
که تبه گشت و گذشت
و چه پیوند صمیمیتها
که به آسانی یک رشته گسست

...........................................

رفته ای اینک و هر سبزه و سنگ
در تمام در و دشت
سوکواران تو اند
در دلم آرزوی آمدنت می میرد
رفته ای اینک ، اما ایا
باز برمی گردی ؟
چه تمنای محالی دارم
خنده ام می گیرد
چه شبی بود و چه روزی افسوس
با شبان رازی بود
روزها شوری داشت
ما پرستوها را
از سر شاخه به بانگ هی ، هی
می پراندیم در آغوش فضا
ما قناریها را
از درون قفس سرد رها می کردیم

............................................

پُشتـِـ سَرَمـ حَرف بو? (!)



حَـ?یثـــ شُـ?/.


میتَرسَمــ آیه شَوَ?(...)


سوره اَش کُنَنـ? به جَعل


بَعـ? تَکفیرمــ کُنَنـ? ایـ?? جَماعَتـــ نآاَهل(!)/.




(????•?)
/?\
.Π.?? دُختَـرے از تبـــار خـ ـ ـ ـا?ـ و س?ـوتــ.. ??

...............................................




مثل آن است که


شاهرگ بغضم را زده باشند

بَـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــند نمی آید ؛


"""اشکـــــهایم"""


نوشته شده در جمعه 91/7/7ساعت 10:9 عصر توسط مسعود| نظر|

گفت: می خوام برات یه یادگاری بنویسم ... گفتم : کجا ؟

گفت : رو قلبت ... گفتم : مگه می تونی؟

گفت : اره سخت نیست اسونه ... گفتم : باشه بنویس تا همیشه یادگاری بمونه

یه خنجر برداشت

گفتم : این چیه ؟ ... گفت : هیسسسسس

ساکت شدم

گفتم : بنویس دیگه چرا معطلی ؟

خنجر را برداشت و با تیزی خنجر نوشت * دوستت دارم دیوونه *

اون رفت

خیلی وقته ...کجا؟ نمی دونم ... اما هنوز زخم خنجرش یادگاری

روی قلبم مونده !!!

خـواستـــم گلــه کنــم ،

از نـا مهربانــی هایــت!

امــا
... ...
خـوب کــه فکــر میکنــم

مـــن

بی مقدمــه عاشــق تـــو شـدم...

چــــه ســـــاده لـــــوحـــانـــه

بــــال بـــال زَدن هــــایَت

میــــان بـــازوانَــــم را بـــاور کَــــرده بــــودَم !

نمیــــدانستَــــم تمــــرین ِ پَــــریـــدن ،

بـــــه هَــــوای دیگَـــــریستـــــ ...!


به کلاغــــها بگویید:


قصه ی من


اینجا


... تمام شد،


یکی..


بود و نبود مرا با خود برد... !

نوشته شده در چهارشنبه 91/6/8ساعت 12:31 صبح توسط مسعود| نظر|

روزگاری خواهد رسید ....


همچنان که در آغوش دیگری خفته ای ،


به یاد من ستاره ها را خواهی شمرد تا آرام شوی


دلت هوایم را خواهد کرد


به یاد خواهی آورد باهم بودن هایمان را

به یاد خواهی آورد خنده هایم را


به یاد خواهی آورد اشک هایم را


به یاد خواهی آورد حرف هایم را


مطمئنم در آن لحظه در دلت می گویی: دلتنگت شده ام

 

....................................................................

کـــم تــــــــوقــــع شــــده ام !

نــه آغــوشـتــــــــ را می خـــواهـــــم ...

نــه یـکـــــــ بـــوســـــــــه ...

نــه دیـگـــر بــودنـتــــــــــ را ...

هـمـیــن کـه بـیــایـــی از کـنـــارم رد شـــوی کـافـیـسـتـــــــــ !

مــــــرا بــه آرامــش مـیــرســـانـد ...

حـتـــی اصـطـکـاکـــــــــ ســـــــایــه هـایـمـــان !!!

...................................................................

هر روز بر روی دلم می نویسم

" عاشقی تا اطلاع ثانوی ممنوع "

به رویای با تو بودن که می رسم

دیگر بار

دلم می لرزد

لعنت به دل که نمیفهمد تو او را نمیخواهی

لعنتـــــــــــــــــــــ


....................................................................

کودک که بودیم، می گفتند
سمت آتش نرو ..... داغ می گذارد بر دستت
...
اکنون ....
کودک نیستم ولی
داغی دارم بر دل
....
نگفته بودند بعضی آدم ها ،
چون آتش اند ....


نوشته شده در جمعه 91/6/3ساعت 1:59 عصر توسط مسعود| نظر|

   1   2   3   4   5      >

Design By : Night Skin