تسلیت قلب صبورم...............
شکوه خنده هایت در دلم ماند
دلم را با سحر خوش کرده بودم
غروب ماجرایت در دلم ماند
شریک درد هایم بودی اما
غم بی انتهایت در دلم ماند
هزار و یک شبم چون باد بگذشت
طنین قصه هایت در دلم ماند
سپردی سر نوشتم را به پاییز
بهار با صفایت در دلم ماند
علی رغم سکوت ساده من
سفر کردی صدایت در دلم ماند
و حالا مثل یک رویای برفی
تو رفتی رد پایت در دلم ماند
_______________
نام من عشق است ایا
می شناسیدم؟
زخمی ام زخمی سرا پا
می شناسیدم؟
با شما طی کرده ام راه درازی را
خسته هستم خسته ایامی شناسیدم؟
راه شش صد ساله ای از دفتر حافظ
تا غزل های شما ایا می شناسیدم؟
این زمانم گر چه ابره تیره پوشیدست
من همان خورشیدم اما می شناسیدم؟
پای رهوارش شکسته سنگلاخ دهر
اینک این افتاده از پا رامی شناسیدم؟
می شناسند چشم هایم چهرهاتان را
همچنانی که شما ها می شناسیدم؟
این چنین بیگانه از من رو مگردانید
در مبندیدم به حاشا می شناسیدم؟
من همان دریایتان ای رهروان عشق
رود های روح دریا می شناسیدم؟
اصل من بودم بهانه بود فرعی بود
عشق قیس و حسن لیلا می شناسیدم؟
در کفه فرهاد تیغه من نهادم من
من بریدم بیستون را می شناسیدم؟
مسخ کرده چهره ام را گر چه این ایام
با همین دیدار حتی می شناسیدم؟
من همانم اشنای سال های دور
رفته ام از یادتان یا می شناسیدم؟
Design By : Night Skin |