تسلیت قلب صبورم...............
آدمیزاد، غرورش را خیلی دوست دارد، آن را از او نگیرید... -------------------------------------------------------------------------------- --------------------------------------------------------------------------------- مردان هم قلب دارند.... فقط صدایش.. یواش تر از صدای قلب یک زن است.... مرد ها هم در خلوتشان برای عشقشان گریه میکنند.... شاید ندیده باشی... اما همیشه اشک هایشان را در آلبوم دلتنگیشان قاب میکنند.. هر وقت زن بودنت را میبینم... سینه ام را به جلو میدهم.. صدایم را کلفت تر میکنم... تا مبادا لرزش دست هایم را نبینی... مرد که باشی... دوست داری.... از نگاه یک زن مرد باشی... نه بخاطر زور بازوها ............................................................ بگذار سکوت ............................................................ بعضـے ها خود را یکـرنگ مے پنــدارند دیگران میــــپرسند: یادش بخیر.. همیشه موقع خواب، عکس قاب شده ات را گرد گیری می کردم! اما از آن روزی که رفتی.. عجیب دلم غبار گرفته است. تو خودت را اذیت نکن، می دانم.. از دست قاب خالی کاری بر نمی آید.. ......................................... نـہ نمـےدآنـے ! هیچکس نمـےدآند. . . پشت این چهره ی آرام در دلم چـہ مـےگذرد... نمـےدآنـے! کسی نمـےدآند. . . این آرامش ِ ظاهــر و این دل ِ نـا آرام ، چقدر خستـہ ام مـےکند . .
.............................................................
اشتــــــباه نکن
دلم تنگ است برای کسی که نمی داند...
.............................. شــَــب لالایی اش را گــٌفت
حتی به امانت نبرید...
ضربه ای هم نزنیدش، چه رسد به شکستن یا له کردن آن!
آدمی غرورش را خیلی زیاد- شاید بیشتر از تمام داشته هایش- دوست می دارد،
حالا ببین اگر خودش ، غرورش را به خاطر تو، نادیده بگیرد، چه قدر دوستت دارد!
و این را بفهم آدمیزاد ♥
زندگی
زندگی وقت کمی بود و نمیدانستیم
همه عمر دمی بود و نمیدانستیم
حسرت رد شدن ثانیه های کوچک
فرصت مغتنمی بود و نمیدانستیم
تشنه لب ، عمر به سر رفت و به قول سهراب
آب در یک قدمی بود و نمیدانستیم
قانون زندگی من باشد
وقتی واژه ها درد را نمی فهمند....
.
آرے بہ راسـتے یک رنـگند
اما سـپـــیـــد
کافیســت یکــبار
با منشــورِ گذرِ زمـان دیدشـان
تا فهمــید همہ رنـــگهاےعالم را بلــدند
....................................................
بیـــــداری؟
آری بی "دار"م
...
چرا که اگر "دار"ی داشتم
یا قالی زندگیم را خودم میبافتم
یا زندگیم را به "دار" میاویختم
و خلاص
پس بی"دار" بی"دار"م?
.........................................................
دلم
برای پاکت نامه ای که روی صفحه موبایلم
نقش می بست...
و حاوی پیامی
هر چند سرد از طرف تو بود...
و تمامی دلگرمی من
تنگ شده
«خوب» باشد
«مهربان » باشد
« بس» باشد
همه ی این بودن هایش فقط برای من باشد
فقط برای من ....
" الان ساعتهاست که دارم پستایی که واسه بقیه میذاری می خونمو کلی میخندم ،خـوش بــه حـالت کــه اینقدر شادی... "
یــه "دونقطه :دی" بــراش زدم
و بــا گــوشه ی آستینم اشکـامـو پاک کردم ...
.
.
.
.
مـن ساعتهـا بـود که با صدای موزیکم گــریــه می کــــردم ...
نه زیبــــاییِ تو
نه محبوبیتِ تـــو
مرا مجـــذوبِ خود نکرد
تنـــــها آن هنگام که روحِ زخمــــیِ مرا بوسیدی
من عاشقـــــت شدم
همیشه مرد نیست
گاهی
مجنون
دخترکی تنهاست
که زمانی لیلی کسی بود....!
حرفهایم نمی دانم چرا به جای گلو،
از چشمهایم بیرون می آیند !!
هر چقدر هم که از ته دل بکشی . . .
باز هم سینه ات خالی نمیشود . !!
امروز سینه ی من پر است از آن " آه " ها ...
بهتر است از این که ....
نزدیـــک باشی و زننـــــــده ....
این مفــــــهوم را که در رگ هـــایت جاری کنی ....
دیگر تنـــــــــها نخواهی بود ..
ردیــف و قــافیـه نــمی خــواهــد !
بـــوی ِ آغـوش ِ تـــو ،
هـــر دیـــوانــه ای را
شـــاعـــر مـی کــند . . . !!!
ازخداگرفـت چیزے را کہ نــِـمے دَهـــَــد؟
مے گویند قـسمت نیست، حکمت اَستــــ
من قسمت وحکمت نِــمے فـَـهمــَـمــــ
تــــــو خُدآیـــے مثل آدم ها نیستی
طاقت را مے فـــَـهمے
مگر نہ ؟!!
می نشینم تا که او آید عاقبت روزی به دیدارم...
شکستنـــــم آسان بـــود . . .
ولی
دیگـــر به مــن دست نزن
این بار زخمی ات خواهم کرد
خاطرات نه سر دارند،نه ته!!!
بی هوا می آیند تا خفه ات کنند...
میرسند گاهی وسط یک فکر،گاهی وسط یک خیابون...
وگاهی حتی وسط یک صحبت سردت میکنند؛
رگ خوابت را بلدند! زمینت میزنند...
خاطرات تمام نمیشوند،تمامت میکنند...!!!
که کجا رفت آن همه احساست ،آن همه دوست داشتنت ، آن همه خاطراتمان چه شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نمی داند که بی او به دشت جنون می رود دلم...
می دانم که اگر نزدیکش شوم، دور خواهد شد....
پس بگذار که نداند بی او تنهایم...
دور میمانم که نزدیک بماند...
..
گـــــــــور پدر بهشت..!
..
بهشت من آنجاست کــــــــــــه تورا به آغوش می کشم و...
..
ساعت ها در هـــــــــــــرم نفسهایت حبس می شوم
آخـر هـفـتـه بـخـوای خـوش بـگـذرونـی
امـا هـرچـی فـکـر کـنـی کـسـی نـبـاشـه کـه
روزتـو بـاهـاش خـوش بـگـذرونـی !!!
. . . . .
تـنـهـایـی یـعـنـی . . .
حـس داشـتـن ِ کـسـی
امـا مـحـروم بـودن ازش . . .
حـتـی بـه انـدازه یـه اس ام اس یـا یـه زنگ یا یه شب بخیر ساده . . . !
? چــه بــــر سر عشـــ ـــق آمــــد ...؟!! ?
? کـــ ـــه از "افسانــه هــــ ـــا" ... ?
? رسیـــد بــــه "صفحـــه حــــوادث روزنـــــامه هــــا" ...؟ ?
کــاش آن آینــه بــودم مــن
کــه بــه هــر صبــح،
تــو را مــی دیــدم!
مــی کشیــدم
همــه انــدام تــو را،
در آغــوش!
ســرو انــدام تــو بــا آن همــه پیــچ،
آن همــه تــاب!
آنگــه از بــاغ تنــت مــی چیــدم
گــل صــد بوســه ی نــاب . . .
امــا ... به خواب نرفتم
هــَــنــــوز
در جــــایی
بیــــــــداری
بـــــــــا کـــَــــســــی..؟!!!
Design By : Night Skin |