javahermarket

سفارش تبلیغ
صبا ویژن


تسلیت قلب صبورم...............

آدمیزاد، غرورش را خیلی دوست دارد، آن را از او نگیرید...

حتی به امانت نبرید...

ضربه ای هم نزنیدش، چه رسد به شکستن یا له کردن آن!

آدمی غرورش را خیلی زیاد- شاید بیشتر از تمام داشته هایش- دوست می دارد،



حالا ببین اگر خودش ، غرورش را به خاطر تو، نادیده بگیرد، چه قدر دوستت دارد!

و این را بفهم آدمیزاد ♥

--------------------------------------------------------------------------------

زندگی


زندگی وقت کمی بود و نمیدانستیم

همه عمر دمی بود و نمیدانستیم

حسرت رد شدن ثانیه های کوچک

فرصت مغتنمی بود و نمیدانستیم

تشنه لب ، عمر به سر رفت و به قول سهراب

آب در یک قدمی بود و نمیدانستیم

---------------------------------------------------------------------------------


نوشته شده در جمعه 91/5/27ساعت 7:34 عصر توسط مسعود| نظر|

مردان هم قلب دارند....

فقط صدایش..

یواش تر از صدای قلب یک زن است....

مرد ها هم در خلوتشان برای عشقشان گریه میکنند....

شاید ندیده باشی...

اما همیشه اشک هایشان را در آلبوم دلتنگیشان قاب میکنند..

هر وقت زن بودنت را میبینم...

سینه ام را به جلو میدهم.. صدایم را کلفت تر میکنم...

تا مبادا لرزش دست هایم را نبینی...

مرد که باشی... دوست داری....

از نگاه یک زن مرد باشی... نه بخاطر زور بازوها

 

............................................................

بگذار سکوت

قانون زندگی من باشد

وقتی واژه ها درد را نمی فهمند....


.

............................................................

بعضـے ها خود را یکـرنگ مے پنــدارند

آرے بہ راسـتے یک رنـگند

اما سـپـــیـــد

کافیســت یکــبار

با منشــورِ گذرِ زمـان دیدشـان

تا فهمــید همہ رنـــگهاےعالم را بلــدند

 


....................................................

دیگران میــــپرسند:
بیـــــداری؟
آری بی "دار"م
...
چرا که اگر "دار"ی داشتم
یا قالی زندگیم را خودم میبافتم
یا زندگیم را به "دار" میاویختم
و خلاص
پس بی"دار" بی"دار"م?


.........................................................

یادش بخیر..

همیشه موقع خواب،

عکس قاب شده ات را گرد گیری می کردم!

اما از آن روزی که رفتی..

عجیب دلم غبار گرفته است.

تو خودت را اذیت نکن،

می دانم..

از دست قاب خالی کاری بر نمی آید..

.........................................

نـہ نمـےدآنـے !

 

هیچکس نمـےدآند. . .

پشت این چهره ی آرام در دلم چـہ مـےگذرد...

نمـےدآنـے! کسی نمـےدآند. . .

این آرامش ِ ظاهــر و این دل ِ نـا آرام ، چقدر خستـہ ام مـےکند . .

.............................................................

عشق اون نیست که در اوج رابطه ، پاک بمونی ...

عشق اونه که در اوج اختلاف

خیانت نکنی ...

 


نوشته شده در چهارشنبه 91/5/25ساعت 12:45 صبح توسط مسعود| نظر|

اهای بانوووو
دلم
برای پاکت نامه ای که روی صفحه موبایلم
نقش می بست...
و حاوی پیامی
هر چند سرد از طرف تو بود...
و تمامی دلگرمی من
تنگ شده

نوشته شده در دوشنبه 91/5/16ساعت 1:9 صبح توسط مسعود| نظر|


تـــــــــــو... چه می فهمی! حــال و روز کــــسی را که دیگر هـیــــچنگاهـــــی دلــــــش را نمی لرزاند...!

اشتــــــباه نکن


نه زیبــــاییِ تو


نه محبوبیتِ تـــو


مرا مجـــذوبِ خود نکرد


تنـــــها آن هنگام که روحِ زخمــــیِ مرا بوسیدی


من عاشقـــــت شدم

 

 

 

مجنون
همیشه مرد نیست
گاهی
مجنون
دخترکی تنهاست
که زمانی لیلی کسی بود....!

نوشته شده در دوشنبه 91/5/2ساعت 8:52 عصر توسط مسعود| نظر|

چــِگونہ مے شــَــوَد



ازخداگرفـت چیزے را کہ نــِـمے دَهـــَــد؟



مے گویند قـسمت نیست، حکمت اَستــــ



من قسمت وحکمت نِــمے فـَـهمــَـمــــ



تــــــو خُدآیـــے مثل آدم ها نیستی



طاقت را مے فـــَـهمے



مگر نہ ؟!!
بگذرم گر از سر پیمان می کشد این غم دگر بارم


می نشینم تا که او آید عاقبت روزی به دیدارم...
مانند شیشه
شکستنـــــم آسان بـــود . . .
ولی
دیگـــر به مــن دست نزن
این بار زخمی ات خواهم کرد

نوشته شده در پنج شنبه 91/4/29ساعت 11:13 صبح توسط مسعود| نظر|

خاطرات را باید سطل سطل از زندگی بیرون کشید...

خاطرات نه سر دارند،نه ته!!!

بی هوا می آیند تا خفه ات کنند...

میرسند گاهی وسط یک فکر،گاهی وسط یک خیابون...

وگاهی حتی وسط یک صحبت سردت میکنند؛

رگ خوابت را بلدند! زمینت میزنند...

خاطرات تمام نمیشوند،تمامت میکنند...!!!

نوشته شده در پنج شنبه 91/4/29ساعت 10:46 صبح توسط مسعود| نظر|

عشقت واژه ی غریبی است که سالهاست در پی آن میگردم و هر چه پیش میروم کمتر میفهمم
که کجا رفت آن همه احساست ،آن همه دوست داشتنت ، آن همه خاطراتمان چه شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نوشته شده در شنبه 91/4/24ساعت 11:17 عصر توسط مسعود| نظر|

دلم تنگ است برای کسی که نمی داند...

نمی داند که بی او به دشت جنون می رود دلم...

می دانم که اگر نزدیکش شوم، دور خواهد شد....

پس بگذار که نداند بی او تنهایم...

دور میمانم که نزدیک بماند...

بیا سیب را با هــــــــم گاز بزنیم...
..
گـــــــــور پدر بهشت..!
..
بهشت من آنجاست کــــــــــــه تورا به آغوش می کشم و...
..
ساعت ها در هـــــــــــــرم نفسهایت حبس می شوم


تـنـهـایـی یـعـنـی . . .

آخـر هـفـتـه بـخـوای خـوش بـگـذرونـی

امـا هـرچـی فـکـر کـنـی کـسـی نـبـاشـه کـه

روزتـو بـاهـاش خـوش بـگـذرونـی !!!
. . . . .
تـنـهـایـی یـعـنـی . . .

حـس داشـتـن ِ کـسـی

امـا مـحـروم بـودن ازش . . .

حـتـی بـه انـدازه یـه اس ام اس یـا یـه زنگ یا یه شب بخیر ساده . . . !

نوشته شده در جمعه 91/4/23ساعت 5:34 عصر توسط مسعود| نظر|


? چــه بــــر سر عشـــ ـــق آمــــد ...؟!! ?

? کـــ ـــه از "افسانــه هــــ ـــا" ... ?

? رسیـــد بــــه "صفحـــه حــــوادث روزنـــــامه هــــا" ...؟ ?




نوشته شده در چهارشنبه 91/4/14ساعت 12:15 صبح توسط مسعود| نظر|



کــاش آن آینــه بــودم مــن

کــه بــه هــر صبــح،

تــو را مــی دیــدم!



مــی کشیــدم

همــه انــدام تــو را،

در آغــوش!

ســرو انــدام تــو بــا آن همــه پیــچ،

آن همــه تــاب!



آنگــه از بــاغ تنــت مــی چیــدم

گــل صــد بوســه ی نــاب . . .

 

 

..............................

 

 

شــَــب لالایی اش را گــٌفت

امــا ... به خواب نرفتم

هــَــنــــوز

در جــــایی

بیــــــــداری

بـــــــــا کـــَــــســــی..؟!!!













نوشته شده در جمعه 91/4/9ساعت 9:3 عصر توسط مسعود| نظر|

<      1   2   3      >

Design By : Night Skin